جلال این بار زیر پوست یک معلم رفته وسرک کشیده به زندگی روستایی .با شروع فصل پاییز معلم وارد روستا شده وبعد استقبال بچه ها از معلم تازه وارد وگرفتن مهمانی در خانه مدیر.
معلم غریب است و ناآشنا ورربرو است با مردمانی که با رسم ورسوم زندگی روستایی خو گرفته اند شخصیت هایی متفاوت مثل مدیر، مباشر،بی بی ودرویش. می توا ن هرکدام را نما د تفکر یک قشراز جامعه در نظر گرفت معلم با تمام این اندیشه ها هم صحبت می شود. در مقابل بعضی می ایستد ودر بعضی جاها فقط شنونده است . زندگی درروستا سنتی است اما کم کم دارد رنگ وآداب شهری به خود می گیرد. تعاون ،موتور برق،... که زنگ تغییر را به صدا در می آورد. گاهی حس می کنی که طعنه ای هم به غربزدگی می زند.
صدای زندگی دور از شهر به گوش می رسد وقتی که معلم آن را در آواهای طبیعت توصیف می کند. توصیفات کوتاه ، مقطع وبریده بریده .تشبیهات ساده که خوب در ذهن هضم می شوند مانند توصیف آسمان در شبی که معلم یک سگ را از اتاقش رانده بود. معلم با روستا خوب کنا ر می آید تاجایی که از آن جا زن می گیرد. با مادر یکی از شاگردانش که پدرش سالها پیش مرحوم شده بود ازدواج می کند.
زمستان سرد وخشک از راه می رسد. سوز در استخوان ها می پیچد. پیران ده و آنهایی که سپیدی موهایشان بر سفیدی برف غالب است دیگر نمی توانند در مقابل سرما و سوزش مقاومت کنند و فصل فصل رفتگان می شود مثل قانون طبیعت وفصل بیکاری اهل ده .
معلم بی پروا سخن می گوید اما نگاهش سرداست وگاهی اوقات تلخ . هیچ جای داستان فضایی خارج از واقعیت در ذهن ایجاد نمی کند. یک به یک زوایای روستا را می توانی مجسم کنید وحتی بسیاری از صحنه های توصیف شده لمس شدنی است مثل این قسمت که توصیف بهار است.
((عصری بود و هوا ملس بود و بوی ینجه چریده در هوا . وجوانه برگ بیدها برق می زد.
وریز برگ سپیدارهای لب جو خرده آینه های تار را می ماند ، بازی کنان ،وهردم به سویی تابنده . وسفیدی انبوه شکوفه های گوجه ، چتری سفید بر دیوارها و شکوفه های هلو گاهگداری لکه ای صورتی بر کنارشان نهاده.))
وسط داستان گریزی است به سرگذشت یکی از اهالی ده .
ودوست معلم نقاش شورابی که کولی است و معلم با عث خلاصی اش از یک مخمصه می شود.
آخر داستان است .بی بی می میرد واهالی با همدیگر در گیر می شوند در شب غیبت معلم که به روستایی دیگر رفته بود .در این همهمه مباشر کشته می شودومعلم اینجاست که فکر می کند در این نه ماه نتوانسته است کاری از پیش ببرد وسایلش را جمع می کند وراهی شهر می شود.